معنی پایتخت گابن
حل جدول
لیبرویل
پایتخت کشور گابن
لیبرویل
مرکز گابن
لیبرویل
لقب گابن
کشور گرم
لقب کشور گابن
کشور گرم
پایتخت
تختگاه
لغت نامه دهخدا
گابن. [ب ُ] (اِخ) یکی از مستعمرات فرانسه که از 1910 بخشی از افریقای فرانسه بشمار میرود. 2750000 هزار گز مساحت و 400000 تن سکنه دارد.
گابن. [ب ُ] (اِخ) شطی در منطقه ٔ حاره ٔ افریقا که به اقیانوس اطلس ریزد.
پایتخت
پایتخت. [ت َ] (اِ مرکب) پاتخت. شهری که پادشاه در آن سکونت دارد و بعربی دارالسلطنه گویند. (غیاث اللغات). قُطب. حاکم نشین. کرسی. کرسی مملکتی.دارالملک. پادشائی. حضرت. واسطه. قاعده (تبریز قاعده آذربیجان است). قاعده ٔ ملک. عاصمه. قصبه. مستقر. مقر. مستقر ملک. نشست. نشست گاه. تختگاه. ام البلاد. سریر. سریرگاه. دارالاماره. دارالمملکه. دار مملکت: ثم عبدالعزیزبن موسی بن نصیر و سریره اشبیله. ثم ایوب بن حبیب اللحمی و سریره قرطبه. (نفخ الطیب ج 1 ص 140).
سخن بزرگان
فیلم مثل زندگی حقیقی است؛ مثل یک جوان عاشق پیشه شروع می کنیم، بعد بازیگر نقش های بزرگ و سرانجام با نقش مضحک پیری به پایان می رسد.
فرهنگ معین
(تَ) (اِمر.) شهری که محل مقر حکومت باشد.
فرهنگ عمید
شهری که مرکز سیاسی یک کشور، محل اقامت پادشاه یا رئیسجمهوری و هیئت دولت باشد،
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاتخت، تختگاه، دارالاماره، دارالسلطنه، دارالملک، شاهنشین، عاصمه
فارسی به عربی
راسمال
فرهنگ فارسی هوشیار
شهری که محل اقامت شاه یا رئیس جمهور ی هیئت دولت باشد
معادل ابجد
1486